بین ایرانیان و فارسی زبانانی که خارج از زادگاهشان زندگی میکنند، افراد موفق بسیاری را میشناسیم. علی مشایخی هم یکی از ایرانیان موفقی است که توانسته در تهیه کنندگی سینما و مخصوصاً فیلم کوتاه، نام خود را ماندگار سازد. علی مشایخی اواخر دهۀ 80 میلادی به تورنتو کانادا مهاجرت کرد و بعد از تحصیل در مرکز فیلم کانادا، دست به ساخت بیش از 50 فیلم کوتاه و سینمایی زد. این هنرمند ایرانی-کانادایی تا به امروز برای 10 اثر، نامزد دریافت جایزه شده و 6 جایزه جهانی به دست آورده است. او شرکت EDA Foundation را که هدفش کمک به فیلمسازان شرقی و آسیایی است تاسیس کرد و مدیر اجرایی این موسسه میباشد. همچنین سفیر موسسه خیریه Inara است که به دنبال کمکرسانی به کودکان آسیب دیده در جنگها است. فعالیت سینمایی علی مشایخی در دوران پاندمی کووید 19، بهانه خوبی بود تا با این هنرمند ایرانی به گفتگو بنشینیم. خواننده این مصاحبه باشید تا با علی مشایخی و کارش بیشتر آشنا شوید.
چه چیزی در تهیهکنندگی برای شما جذاب بود که آن را بهعنوان کار خود انتخاب کردید؟
من همیشه از شنیدن و گفتن قصهها لذت میبردم. چون تهیهکننده کسی است که متن قصه را کنترل میکند، این کار برایم خیلی جذاب بود و دوست داشتم مردم قصههایی که من تولید میکنم را ببینند و بشنوند. اما به این نتیجه رسیدم که دستم به عنوان نویسنده و کارگردان خیلی باز نیست و این تهیهکننده است که معمولاً حرف اول و آخر را در پروژهها میزند و البته اوست که داستان را انتخاب میکند و تصمیم میگیرد که چه بسازد و تصویر قصهها را به مردم برساند.
حرفه شما بهعنوان یک فیلمساز، چه تأثیری در نگاهتان به جهان و زندگیتان داشته؟
اولین چیزی که افراد بعد از برخورد با من بهعنوان یک فیلمساز میگویند، این است که: «قصه خیلی جالبی در مورد زندگیشان دارند»، این نشان میدهد که تمام آدمهای دنیا واقعاً قصهای برای تعریف کردن دارند و البته مردم واقعاً فکر میکنند که قصه خودشان از همه روایتها جالبتر، سختتر و هیجانانگیزتر است. جالب اینجاست که در حقیقت بیشتر آدمهای داستانها یکی هستند و متن اصلی این است که، مردم سختی میکشند و خیلی آسان و راحت به جایگاهی که هستند، نرسیدند. این یکی از جذابیتهای تهیهکننده بودن است و من این اجازه را به خودم میدهم که ارتباط لطیفتری با مردم داشته باشم. چون اکثرشان زندگی بسیار سختی را تجربه کردند.
به نظر شما تهیهکنندگی فیلم کوتاه با فیلم بلند سینمایی یا سریال تلویزیونی، چه تفاوتی در محتوای کار برای یک تهیهکننده دارد؟
من ساخت فیلم کوتاه را بیشتر دوست دارم. به این دلیل که فیلم کوتاه راحتتر ساخته میشود و این امکان را داریم که اصل قصه را خیلی آسانتر برای مخاطب تعریف کنیم. همچنین چون مدت زمانش کمتر است، فرصت نمایش دادنش هم بیشتر میشود. در اصل تجربه ساخت فیلم کوتاه نسبت به فیلم بلند، پر از لحظات خوش و شیرین است. فشار کاری کمتری دارد و هنر و خلاقیت بیشتری را میطلبد. معمولاً قسمت تجاری فیلمهای بلند و فراهم کردن شرایط مالی برای این آثار، سخت است. در فیلمهای تلویزیونی از هنر فیلم کم میشود و بیشتر بحث تجاری آن فیلمها پُر رنگتر است. فیلمهای کوتاه هنوز هنر است و این همیشه چیزی بود که برای خودم نگه داشتم تا اصل کارم بر پایه هنر باشد.
خیلی از افراد موفق در هنر، تحصیلات آکادمیک در این زمینه نداشتند و بر اساس علاقه و استعداد پیش رفتند.
به نظر شما کدام یک تضمین کننده موفقیت است؟ تحصیلات آکادمیک یا استعداد و پشتکار؟
به نظر من اگر فیلمسازی از اعماق قلبش داستانهایی را که دوست دارد به فیلم تبدیل و برای مخاطب تعریف کند، هنر مهمترین و تنها چیزی است که باید در اختیار داشته باشد. اما اگر فیلمساز بخواهد فیلم ساختن را به محل درآمد و تجارت اصلی زندگیش تبدیل کند و منبع تأمین زندگیش از این راه باشد، تحصیلات آکادمیک در این زمینه اهمیت بیشتری پیدا میکند. چون تحصیلات آکادمیک این اجازه را به فیلمساز میدهد که دنیای هنر و دنیای درآمدزایی از هنر را با هم ترکیب کند. اما تحصیلات در زمینۀ فیلمسازی به تنهایی نمیتواند فرد را به هنر برساند. هنر باید در جوهره وجودی انسان باشد و البته یک هنرمند تنها در صورتی میتواند موفق باشد که به سختی کار کند و در زمینه هنری خود تلاش خستگیناپذیری را تجربه نماید.
از پروژه Last king برایمان بگویید.
دو سال پیش به همراه کارگردانم در یک رقابت شرکت کردم که در آن، Stephen King از بین تمام داستانهایش، چند تا را انتخاب کرده بود و از شرکتکنندگان در این رقابت میخواست تا برایش توضیح بدهند که چرا دوست دارند داستانی از Stephen King را به فیلم تبدیل کنند. دلیل ما برای Stephen King قابل توجه بود. چون ما اعلام کردیم که میخواهیم اولین کسانی باشیم که قصه او را به یک زبان دیگر و البته زبان فارسی، تبدیل به فیلم کنیم. این پیشنهاد برای Stephen King تازگی و جذابیت داشت. به همین دلیل او، اجازه این کار را به ما داد و من با گرفتن مجوز ساخت این فیلم با خودم گفتم بهترین موقعیت است که بتوانم از شناخته شدهترین هنرمندان ایرانی در این فیلم استفاده کنم. من پیش از این مَز جُبرانی، نوید نگهبان، تارا گرامی و شیوا نگار را به صورت غیرمستقیم میشناختم. اما شیوا دوست صمیمی من بود. من با تک تکشان تماس گرفتم و شرایط ساخت فیلم را به آنها گفتم. همه اعلام آمادگی کردند و ما تمام شرایط را فراهم کردیم. اما متاسفانه سه هفته قبل از تولید فیلم، ویروس کووید 19 تمام جهان را شگفت زده کرد و ما هم مجبور شدیم که دست نگه داریم و فیلمبرداری را آغاز نکردیم. اما خبر خوب این است که الان آمادهایم تا برای پاییز 2021 فیلمبرداری را دوباره از سر بگیریم و این فیلم ساخته شود.
از تجربۀ فیلم The First Goodbye که از راه دور ساخته شد و پیرامون موضوع پاندمی بود برایمان بگویید.
همانطور كه اشاره كردم زمانی كه پاندمی كرونا به وجود آمد، ما آماده ساخت فيلمی از يكی از داستانهای Stephen King به نام Last King بوديم. بعد از توقف اين پروژه، من با نويد و تارا و تمام بازيگران دیگری که میشناختم تماس گرفتم و اعلام کردم که مایلم چند فیلم در دورۀ پاندمی بسازم که تمام بازیگران از داخل خانه خودشان فیلمبرداری کنند و از آنها خواستم که تمایل یا آمادگیشان را به من اعلام کنند. تقریباً همه از این ایده استقبال کردند و فیلم First Goodbye بوجود آمد که یک فیلم کوتاه با مدت زمان 8 دقیقه است. نوید نگهبان قسمت مربوط به خودش را به تنهایی در خانه ضبط کرد. سه هفته بعد قسمت مربوط به تارا ضبط شد. چند روز بعد قسمت بعدی که متعلق به Esmé Bianco بود تصویربرداری شد، که او را از سریال Game Of Thrones میشناسیم. هیچ کدام از این بازیگران مقابل هم بازی نکردند و نکته جالب پروژه این بود که همه از خانههای خودشان و به تنهایی این پروژه را ضبط کردند و در قسمت تدوین در کنار هم قرار گرفت. با اینکه پاندمی کرونا چیز بسیار بدی بود، اما فیلمسازان را مجبور کرد که خودشان را با شرایط جدید تطبیق دهند و در اصل خودشان را به شیوه کار کردن جدیدی عادت بدهند که پیش از این هرگز وجود نداشته و تعریف تازهای از فیلمساز بودن ایجاد کنند. مثلاً نوید و تارا که تا پیش از این همیشه سرگرم کار و زندگی خودشان در هالیوود بودند، هرگز تجربه این را نداشتند که 6 ماه در خانه بنشینند. همین شرایط جدید به من امکان ساخت این فیلم را داد.
چندین بار جشنواره فیلمنامهنویسی برگزار کردید و از این طریق جوانان با استعداد را جذب کردید. در برگزاری این جشنوارهها، چه ویژگی خاصی در فیلمنامه توجه شما را بیشتر جلب میکند؟
من تا به حال سه بار برگزار کننده جشنواره فیلمنامهنویسی بودم. هر دفعه، نویسندگان مبلغی برای شرکت در این جشنواره ارسال میکردند که مستقیماً این هزینه به یک موسسه خیریه داده شد. خیریههای EDA، اینارا و خیریه نوید نگهبان به نام Romany Studio. هدف ما این بود که پولی را برای این موسسات خیریه جمعآوری کنیم و همچنین در کنار این فعالیت خیریه، به نویسندگان نوپا فرصت داده شود که در این زمینه خودشان را محک بزنند و موقعیتی باشد که بتوانند هنر خودشان را به فیلمسازان نشان بدهند. ما در این جشنواره فقط به دنبال هنر این نویسندگان بودیم، چه در زمینه فیلم کوتاه، چه فیلم بلند و حتی سناریویی برای فیلم مستند.
جمع کردن تعدادی از چهرههای مشهور ایرانی به بهانه مسابقه استندآپ کمدی و داوری این جشنواره یکی از تجربههای متفاوت شما بوده. از این تجربه برایمان بگویید.
هدف اصلی من این بود که یک رقابت در زمینه استندآپ کمدی ایجاد کنم و نظرم این بود که بیشتر هنرمندان ایرانی در این رقابت حضور داشته باشند تا بتوانیم مبلغی را برای موسسۀ خیریه اینارا جمع کنیم. البته در کمال خوشحالی نزدیک به 20 هزار دلار برای این موسسه خیریه جمع آوری شد. من دوست داشتم که ارتباطاتم را با جامعه ایرانی بیشتر کنم و از طرفی در چند سال گذشته با افراد زیادی آشنا شدم که تمایل داشتم با آنها در زمینهای همکاری داشته باشم. اما متأسفانه به خاطر پاندمی خیلی از پروژهها نمیتوانستند به صورت عادی و نرمال همیشگی پیش بروند. به همین دلیل انتخاب من این بود که یک رقابت استندآپ کمدی ترتیب دهیم. زمانی که به این افراد پیشنهاد داوری رقابت را دادم، همه با خوشحالی از این مورد استقبال کردند و در نهایت یک تجربه بسیار جالب و خوب برای همه بود.
با توجه به تجربه کاری شما در دوران پاندمی کرونا، از چالشها بگویید و اینکه این پاندمی چه تأثیری بر سینما و هنر گذاشته؟
به نظر من پاندمی کرونا برای هنرمندانی که واقعاً تصمیم خودشان را برای ساخت فیلم گرفته بودند، مانع جدیای نبود. البته منظورم فقط برای کسانی است که مصمم به ساخت فیلم بودند. به عنوان مثال خود من در 17 ماه گذشته، 12 فیلم ساختم. این در حالی است که من معمولاً در هر سال، بیشتر از 3 یا 4 فیلم نمیساختم. دلیل این رشد ۳ برابر این بود که کرونا باعث شد بازیگران بیشتر در دسترس باشند و از تجربههای جدید استقبال میکردند. فیلم ساختن در این دوره آسانتر شد. چون قرار نبود برای مقدمات کار به کشور دیگری سفر کنیم. فیلمسازان ایدههای جدید را به کار میبردند و در صورتی که بازیگران حاضر به بازی در این زمینه بودند، فیلم ساخته میشد. وضعیت پاندمی برای کسی که میخواست کار جدیدی را انجام بدهد، یک موقعیت بسیار عالی بود. چون کرونا افراد را مجبور به فکر کردن میکرد تا به دنبال راه حلی بگردند و مسائل کاریشان را با راه حلهای جدید حل کنند. این پاندمی تمرین خوبی برای فیلم ساختن بود که توانست ژانر فیلمسازی کووید را در خیلی از جشنوارهها به وجود آورد.
به نظر شما به عنوان یک ایرانی که در خارج از زادگاهش رشد و تحصیل کرده، چه سوژههایی میتواند خاصیت جهانی شدن را داشته باشد و چالش شما برای انتخاب یک زبان مشترک در هنر چه بوده است؟
به نظر من بهترین قصهای که یک فیلمساز میتواند به تصویر بکشد، داستانی است که از اعماق قلبش بیرون بیاد و البته ارتباط شخصی خود فیلمساز به داستان میتواند رمز موفقیتش در ساخت آن اثر باشد. مثلاً فيلمی در مورد يك فرد يا گروهی از افراد كه با وجود سختیهای زياد در زندگی میتوانند خود را به چالش كشيده، از پس مشكلات برآيند و سختیها را پشت سر بگذارند.به عنوان مثال فیلمهایی مثل Forrest Gump یا فیلمShawshank Redemption (رستگاری در شاوشنک) اثرStephen King، یا فیلمهایی مثل Schindler List، زبان جهانی دارند و این امکان را دارند که تمام جهان، با هر زبانی بتوانند با این سوژهها ارتباط برقرار کنند. توصیه من به فیلمسازان این است که «داستانی که از اعماق قلبت میآید را به فیلم تبدیل کن و اگر تمرکزت بر روی این داستان باشد، همه جهان میتواند با فیلمت ارتباط برقرار کند». حتی این سوژهها میتوانند در ژانرهای کمدی، وحشت و یا مستند باشند.
شما دهها بار نامزد جوایز گوناگون شدید که 6 جایزه پُر افتخار را هم بدست آوردید. چه چیزی در این آثار باعث کاندید شدن و بدست آوردن جوایز برای شما شده است؟
کسب جایزه و موفقیت در جشنوارهها و فستیوالهای بینالمللی بسیار سخت و در عین حال رضایتبخش و ارضا کننده است. علاقه قلبی من این است که تا زمانی که زنده هستم و فیلم میسازم همیشه در بخشها و ژانرهای مختلف در جشنوارهها و رقابتها، به موفقیت دست پیدا کنم.
با وجود اینکه شما بهعنوان یک فیلمساز کانادایی شناخته میشوید، اما ارتباطتان را با مارکت ایرانی حفظ کردید. نظرتان درباره فیلمهای ایرانی در سطح جهانی چیست؟
من تا سال 2013 از قدرت و قوت مارکت ایرانی در زمینۀ فیلمسازی بیاطلاع بودم. تا زمانی که به جشنواره فیلم کن در فرانسه رفتم و الان به جرات میتوانم بگویم که مارکت فیلمسازی ایرانی را جزو یکی از سه رتبه اول فیلمسازی در آن فستیوال دیدم. این نکته برای من بسیار جالب بود که شاهد احترام و قدرت مارکت فیلمسازی ایران در سطح جهانی بودم. اما متاسفانه در حال حاضر در آمریکا و کانادا این قدرت فیلمسازی ایرانی هنوز ناشناخته است. با این حال در اروپا و آسیا به قدرت و هنر مارکت ایرانی پی بردند و فیلمهای ایرانی در جشنواره و فستیوالهای جهانی توانسته جوایز و احترام خاصی را به دست آورد.
علت موفقیت آثاری که این اواخر از سینمای ایران به جهان معرفی شده چیست؟
به نظر من سینمای ایران همیشه در جهان خود را قوی نشان داده است. در سالهای گذشته فيلم The Night به كارگردانی كوروش اهری و بازی شهاب حسينی و نيوشا نور كه به زبان فارسی ساخته و در لس آنجلس به نمايش گذاشته شده بود را ديدم. انتشار و معرفی فیلمهای مارکت ایرانی در سطح بینالمللی میتواند کمک بزرگی به معرفی و شناخت این فیلمها باشد. چون کیفیت و تکنیک فیلمهای ایرانی باید به تمام دنیا نشان داده شود. این تنها رمز موفقیت فیلمهای ایرانی در سطح جهانی است.
شما تجربۀ تحصیل در شاخههای رشتۀ پزشکی را داشتید، همچنین طراحی، عکاسی، نویسندگی و فعالیت در انیمیشن. دلیل این تغییر رشته چیست؟
بعد از یکی دو سال که در رشته Neurobiology تحصیل کردم، مثل روز برایم روشن شد که اصلاً این کار را دوست ندارم و با خودم گفتم: «وای به حال کسی که بیمار من باشد و من بخواهم روی آن فرد درمانی را انجام بدهم». چون تحمل تجربه دنیای پزشکی را نداشتم و ترجیح دادم که کارم در سرزمین رویاها باشد. برای همین خیلی زود کارم را عوض کردم و به فیلمسازی روی آوردم.
علاوه بر تهیهکنندگی فیلم کوتاه و … ، شما تهیهکنندگی موزیک ویدئو ژاپنی را هم تجربه کردید، از چه راهی ذهنیت خودتان را به فرهنگ ژاپنی نزدیک کردید؟
من 12 سال پیش در حال ساخت فیلمی در کره جنوبی بودم که در یک سفر هواپیمای من از مبدأ تورنتو در ژاپن توقف داشت تا به کره جنوبی برسد. بعد از چندین بار که برای ترنسفر در ژاپن توقف داشتم، با خود فکر کردم که چرا فرهنگ ژاپن را برای ساخت یک کار هنری تجربه نکنم! اولین باری که از فرودگاه بیرون آمدم، مطمئن شدم که به فرهنگ و هنر ژاپن علاقه دارم و از آن زمان به بعد سعی کردم در سفرهایم به کره جنوبی، بیشتر در ژاپن وقت بگذرانم. در همین دیدارهایم از ژاپن با دوستانی آشنا شدم که در مارکت موسیقی و بازیگری و سینما فعالیت داشتند و درهای هنر ژاپن به روی من باز شد و بر همین اساس 10 سال پیش توانستم هنرمندان ژاپنی را به کانادا بیاروم و موزیک ویدئوهایشان را بسازم. ساخت این ویدئو کلیپها در کانادا برای هنرمندان ژاپنی، به نفع آنها بود. چون در محیطی تازه موزیک ویدئوهایشان را میساختند و از طرفی راه تجاری تازهای برای کمپانی فیلمسازی من بود.
شما تجربۀ ساخت فیلم در ژانرهای علمی-تخیلی، کمدی و حتی ژانر وحشت را هم داشتید. چه چیزی باعث شد تا در زمینههای متفاوت فعالیت کنید؟
خود من به عنوان یک مخاطب، همیشه ژانر علمی-تخیلی و ژانر وحشت را دوست دارم. اما این ژانرها برای ساخت در ابتدای راه، کمی سخت به نظر میآمدند. بر همین اساس فیلمهایی در ژانر درام، کمدی و مستند را برای اوایل راه انتخاب کردم. بعد از اینکه تجربه کافی برای ساخت فیلم به دست آوردم، به سمتی رفتم که علاقه داشتم و اکنون تمرکزم را بیشتر به ژانرهای علمی-تخیلی و وحشت اختصاص دادهام. البته نه فقط از جهت علاقه شخصی، بلکه این ژانرها از نظر کاری و تجاری هم موفقتر هستند. همانطور که در سوال قبلی هم گفتم، برای ساخت یک فیلم موفق باید به آن قصه و ژانر علاقه داشته باشی و دلیل موفقیت من در ژانرها، علاقۀ قلبیام به این سوژهها و داستانهاست.
فیلم Americanistan یکی از فیلمهای محبوب شما در ژانر کمدی بود که نگاهی که موضوعات خاورمیانه داشت. از تجربه این فیلم برایمان بیشتر بگویید.
من در ساخت فیلم Americanistan تجربه دوستی نزدیکی با نویسندگان این فیلم داشتم که بیشتر از 15 سال بود. ما همیشه علاقه داشتیم یک فیلم در ژانر کمدی درباره خاورمیانه بسازیم که نیم نگاهی هم به مسائل سیاسی داشته باشد. Adam یهودی است و Brian هم کاتولیک میباشد. من هم مسلمان به دنیا آمدم. اما خوشبختانه یا متاسفانه مذهب خاصی را انتخاب نکردم و به این نتیجه رسیدیم که با پیشینهای که هر سه نفر داریم میتوانیم این قصه را در قالب کمدی به فیلم تبدیل کنیم. این اثر یکی از فیلمهایی بود که در آن مینا مسعود با من همکاری داشت. مينا مسعود را از فيلم علاءالدين ساخت كمپانی ديزنی میشناسم که بعد از فیلم Americanistan دوستی خوبی بین ما شکل گرفت. من شاید در حال حاضر تصمیمی برای ساخت فیلمهایی از این نوع را نداشته باشم اما در زمان خودش تجربه خوبی برای تمام گروه بود.
از تجربهتان در کشورهای مختلف جهان و کار با فرهنگهای مختلف بیشتر برایمان بگویید.
در زمان پاندمی فیلمی را ساختیم که در مورد کرونا بود. از هنر کارگردانانی از ژاپن، انگلستان، ایتالیا و البته ایران استفاده کردیم که امیدوارم تا چند ماه دیگر آماده اکران باشد. همیشه از همکاری با همه فرهنگها استقبال میکنم و البته که دوست دارم با کارگردانان و هنرمندان ایرانی هم کار کنم. مهمترین موضوع برای من هنراست و هر زمانی و در هر جایی که هنر وجود داشته باشد، من به آن سمت کشیده خواهم شد.
از آینده چه اخباری را از فعالیتهای شما خواهیم شنید و چه اهداف بلند مدتی را در پیش رو دارید؟
برای ایرانیانی که علاقه به فیلمهای ژانر وحشت دارند، در حال تولید یک سریال در این ژانر هستیم که هر اپیزود این سریال به یک زبان ساخته میشود و البته به زبان انگلیسی زیرنویس خواهد شد. خبر خوب اینکه اپیزود اول و آخر این سریال به زبان فارسی خواهد بود. همچنين فيلم Last King كه بر اساس داستانی از Stephen King میباشد، به زبان فارسی كار شده و در سال ٢٠٢٢ اكران خواهد شد. دوست دارم تمام ايرانیها اين فيلم را در سراسر دنيا ببينند تا بدانند يك ايرانی، فيلمی را به زبان فارسی در لس آنجلس ساخته است. البته با بازيگرانی كه نه تنها اسمشان بلكه چهرههايشان برای اجتماع ايرانيان و هاليوود آشناست.
نظر شما درباره مجله پُل چیست؟
من به تازگی با مجله پُل آشنا شدهام و زمانی كه مصاحبه اختصاصی من با اين مجله منتشر بشود، به افراد زيادی اين مجله را معرفی و خواندن آن را توصيه خواهم كرد. معتقدم كه مجله پُل كه مجله جديد و به روزی هست، میتواند و بايد اولين گزينه نسل جوان ايرانی برای دسترسی به خبرها و اطلاعات مربوط به زمينه فعاليت اين مجله باشد.