در هر شماره از مجله پل یک ایرانی موفق در ترکیه را به شما معرفی می‌کنیم تا افتخار و نامشان زنده بماند. این شماره را اختصاص می‌دهیم به دکتر جعفر عباس‌اوغلو، متخصص قلب و عروق که از افتخارات ایرانی ساکن کشور ترکیه هستند.
این روزها فضای مجازی پر از اسطوره‌های پوشالی است. صدای افتخار آن‌هایی که خدمت می‌کنند و در کارشان مهارت دارند در شلوغی‌ صدای طبل‌های توخالی شنیده نمی‌شود. حسن مثال این حال را مولانا به خوبی سراییده است:
گر ببینی ناکسان بالا نشینند عیب نیست                                              روی دریا کف نشیند، قعر دریا گوهر است
دکتر عباس اوغلو متولد سال ۱۳۳۶ در روستای گرگر (هادی شهر فعلی) از توابع آذربایجان شرقی است. شغل پدرش زراعت بود. آنچه که او و برادر بزرگ‌ترش را به پزشکی علاقه‌مند کرد تشویق پدربزرگشان بود. برادر دکتر عباس اوغلو اولین دکتر منطقه در استان آذربایجان شرقی بود.

لطفـاً مــروری بر دوران پـر افتخـار تحصیلـی خــودتان داشتـه باشیــد.
پیش از ۹ سالگی کل قرآن را حفظ کردم و ذهنم در همان کودکی برای یادگیری آماده شد. پدربزرگم می‌گفت هر وقت یک سوره را حفظ کردی، بیا تا مدادت را بتراشم. در ۱۰ سالگی از روستا به شهر تبریز رفتم تا درس بخوانم. در آن سن کسی همراهم نبود و من تنها زندگی می‌کردم. سال ۱۳۵۵ از دبیرستان فردوسی دیپلم گرفتم. در رشته‌ پزشکی از دانشگاه پاریس و برلین بورسه شدم؛ اما به سربازی رفتم. دوران خدمت که تمام شد به استانبول سفر کردم. زبان ترکی را می‌دانستم. آزمون دانشگاه پزشکی دادم و در دانشگاه جراح پاشا پذیرفته شده‌ام.

چرا بورسیه را به همین راحتی رها کردید و به فکر زندگی در ترکیه افتادید؟
علاقه داشتم در اروپا تحصیل کنم؛‌ اما وقتی به استانبول آمدم شباهت فرهنگی دو کشور، زیبایی‌های شهر و زبان ترکی مرا همین‌جا ماندگار کرد. در سال ۱۹۹۴ نیز به لندن رفتم و ۶ ماه در بیمارستان Harefield کار کردم، اما ترک‌ها باز مرا به استانبول بازگرداندند. مدتی در نیویورک بودم و با دکتر آز کارهای مشترکی کردم، اما دلم برای استانبول تنگ شد و برگشتم. یکی از اصلی‌ترین دلایلم برای کار و زندگی در ترکیه، حضور افراد با ملیت‌های مختلف به واسطه توریستی بودن این کشور است که باعث تبادل فرهنگ و اطلاعات با آن‌ها می‌شود که این مسئله پویایی و زندگی را به همراه دارد.

زندگی مجردی برای یک کودک ۱۰ ساله چگونه بود؟
روزی که خانه را ترک کردم مادرم مرا بغل کرد و گفت: «جعفر تو دیگر اینجا برگرد نیستی». در آن زمان تعجب کردم و بسیار از حرف مادرم ناراحت شدم. حالا ۵۰ سال از آن روز گذشته و حرف مادرم نیز درست از کار درآمد. درک او در آن دوران را ستایش می‌کنم. به شهر آمدم و سال‌ها تنها زندگی کردم. فقط راه خانه تا مدرسه را می‌دانستم. در اوقات فراغت جز خواندن کتاب هیچ سرگرمی دیگری نداشتم.

دوران دانشجویی در ترکیه چطور بود؟
۷ سال در استانبول پزشکی خواندم و بعد وارد دوره تخصصی جراحی قلب و عروق شدم. این دوره نیز ۷ سال به طول انجامید.در ترکیه ضرب‌المثلی با این مضمون وجود دارد که از دانشکده پزشکی گهگاهی پزشک فارغ‌التحصیل می‌شود.

از نظر شما حالا چه ارتباطی میان کودکی و حال‌تان وجود دارد؟
اگر در کودکی بتوانیم ظرف‌ها را خوب بشوریم، در آینده می‌توانیم داخل شکم انسان را هم تمیز کنیم. فلسفه وجودی همه چیز فیزیک است. یک انسان تا حرکت نکند راه به جایی نمی‌برد.

خاطــره‌ای از دوران دانشجــویــی در استانبــول داریــد؟
در زمان دانشجویی در استانبول با مهدی اخوان ثالث، شاعر توانمند ایرانی آشنا شدم. نصیحت‌های برادرانه‌ای درباره درس خواندن برای من و دوستانم داشت. گاهی هم شعر و ادبیات فارسی و ترکی را با هم بررسی می‌کردیم.

بیمــار ایرانی هم داشته‌اید؟
بله، تعدادشان زیاد است. برای مثال مدتی بهروز وثوقی برای مشکل قلبی به مطب من می‌آمد. بعد از چند جلسه درمان، بهروز وثوقی گفت که چرا با من به زبان ترکی صحبت نمی‌کنی؟ تعجب کردم و او گفت من هم ترکم. هر دو خندیدیم و به او گفتم در این ۶ ماه سختی زیادی کشیدم که همه‌ نکات را برایت توضیح دهم.

با توجه به اینکه شما عضو هیئت مدیره‌ انجمن ایرانیان مقیم استانبول هستید، ارتباط بین فرهنگ ایرانیان و ترک‌ها را چگونه می‌بینید؟
ایران و ترکیه دو کشور دوست و مکمل یکدیگر هستند. ۴۵۰ سال است که هیچ جنگ و نزاعی میان این دو کشور نبوده است. آن‌ها هیچ‌گاه به مرز‌های هم تعرض نکرده‌اند. همین مسئله باعث برادری این دو کشور شده است، مثلاً در کاپالی چارشی یا همان گرند بازار استانبول، ایرانی‌ها دارای ۱۰۰ دکان بوده‌اند و حتی به دستور دولت برای آن‌ها یک مسجد هم ساخته شده است.
کاخ سعدآباد، خیابان دربند با همان ویژگی‌ها و حتی مدرسه دارالفنون از مدل‌های ترک در ایران الگوبرداری و ساخته شده‌اند. از ایران به ترکیه شعر و فرهنگ صادر می‌شده تا جایی که زبان کاخ عثمانی فارسی بوده‌است. همیشه ردپای ایرانی‌ها در ترکیه بوده‌است.
حاج بشیکتاش ولی رئیس علوی‌های ترکیه، متولد نیشابور بوده و از ۲۱ سالگی به ترکیه آمده و لیدری جریان‌های اینجا را به عهده گرفته‌است.

لطفا درباره‌ انجمن ایرانیان مقیم استانبول بیشتر توضیح دهید.
این انجمن قدیمی‌ترین تشکل ایرانی‌ها در دنیا است که در حال حاضر ۳۰۰ عضو فعال دارد. انجمن یک قبرستان با ۳۰۰ سال قدمت دارد که در زمان عثمانیان به ایرانیان تعلق داده شد. اگر ایرانی دارای اقامت ترکیه فوت شود در این قبرستان دفن می‌شود. از مشهورترین افرادی که در این قبرستان آرام گرفته‌اند می‌توان به (جم کارا) اشاره کرد، وی پایه‌گذار موسیقی راک ترکی است که به دلیل نشر آثار سیاسی-اجتماعی در آلمان زندگی می‌کرد. او یک ایرانی‌تبار از مادری ارمنی و پدری ایرانی بوده است.

به نظر شما که تجربه‌ زندگی طولانی مدت در ایران و ترکیه و برخورد نزدیک با ترک‌ها را داشته‌اید، مولوی به کجای دنیا تعلـق دارد؟
خاطره‌ خنده‌داری از این موضوع دارم. یک روز در آلمان سوار یک تاکسی شدم که راننده آن افغانی بود؛ یک ترک هم مسافر ماشین بود. بحث مولوی مطرح شد. افغانی معتقد بود مولوی افغان بوده، ترک هم همین نظر را راجع به ترک بودن مولوی داشت و من هم مولوی را ایرانی اعلام کردم. تا حدی بحث بالا گرفت که راننده می‌گفت تا نگویید مولوی افغانی است پیاده‌تان نمی‌کنم!
اما می‌خواهم به شما بگویم مرز و حد جغرافیایی خلاصه به ذهن افراد است و در واقعیت یک شخصیت بزرگ متعلق به کل جهان است. مولوی،هگل، کانت، شکسپیر، نیچه و… متعلق به کل دنیا هستند و ما انسان‌ها باید از آن‌ها درس بگیریم و به جای اینکه درگیر مالکیتشان شویم، پیرو افکار درستشان باشیم.

آقای دکتر دیدگاه شما درباره‌ مهاجرت چیست؟
به اتحاد، یکدلی و کمک کردن به یکدیگر در زندگی پس از مهاجرت معتقد هستم. مهاجرت به هر کشوری آدابی دارد. باید آن آداب رعایت شود تا به آرامش خود و مردمان کشوری که به آن مهاجرت می‌کنیم آسیبی نرسد.

این مقاله را با دوستان خود به اشتراک بگذارید