روش تفکر و خودگوییهای شما روی ناخودآگاهتان تاثیر دارند و برخلاف آنچه فکر میکنید، آدمها بخش زیادی از فعالیتهای روزانهشان را به ناخودآگاه خود میسپارند.
به ازای هر فکر یا جمله بد و بیماری که از ذهنمان عبور میدهیم، یک فکر بیمار دیگر تولید میکنیم. ساده است، شما یک فکر بد تولید میکنید و آن فکر بد در جایی از ناخودآگاه شما ثبت میشود و یک جایی بروز مییابد. فکر و خیالهای بد و ناگواری و خودگوییهای منفی که به صورت متناوب و سریالی به سراغتان میآیند، از این الگوها پیروی میکنند.
راستش این روزها مثبتاندیشی بیشتر شبیه یک کلیشه شده تا یک روش تفکر برای زندگی. بیشتر ما فکر میکنیم که مثبتاندیشی نقطه مخالف تفکرات منفی است؛ اما وقتی در شرایط بد شروع به فکر کردن درباره چیزهای مثبت میکنیم، مغزمان ما را سادهلوح، احمق و بیخرد تصور میکند. در واقع منطق به ما اجازه نمیدهد که وقتی خانهمان در حال سوختن است، خودمان را در یک گلستان تصور کنیم. بپذیرید که ما حضرت ابراهیم نیستیم که آتش برایمان گلستان شود. هزار سال طول کشیده تا اجداد ما روشهای منطقی را پیدا کنند و بعد این روشها از طریق دیانای به ما ارث رسیدهاند. پس این طبیعت مغز است که در شرایط بد نتواند به راحتی به چیزهای خوب فکر کند. در عمل بیخیالی در برابر تفکرات منفی قرار میگیرد. اما آیا میتوانیم در شرایط بد، خودمان را به بیخیالی بزنیم؟ پس بالاخره مثبتاندیش باشیم؛ خودمان را به بیخیالی بزنیم؛ یا با توجیه این که واقعبین هستیم به منفیگرایی ادامه دهیم؟ موضوع این است که پاسخ در برخورد شما با خودتان و مشکلات نهفته است.
بیایید اینطور شروع کنیم. همه ما با خودمان حرف میزنیم؛ بعضیها با صدای بلند و بعضیها در درون مغزشان. آنهایی که در دلشان حرف میزنند بقیه را دیوانه میدانند؛ ولی باید بدانیم که آنهایی که بلندبلند با خودشان حرف میزنند شانس بیشتری در تصحیح خودشان دارند. به اصل مطلب برمیگردیم. خودگوییهای ما میتوانند روی ناخودآگاهمان تاثیر بگذارند، گفتیم که ناخودآگاهمان بدون اینکه ما بدانیم در حال تصمیمگیری برای زندگی ماست. وقتی زمان کم است و فرآیندهای ذهنیمان به خاطر استرس یا هیجان درست کار نمیکنند، این ناخودآگاه است که دست به کار میشود و تصمیم میگیرد. بخش زیادی از ناخودآگاه در کنترل ما نیست، به همین دلیل به آن ناخودآگاه میگوییم؛ اما اگر رفتاری را تکرار کنیم میتوانیم امیدوار باشیم که ناخودآگاهمان متاثر شود. شاید اگر حالا به شما بگوییم که خودگوییهای منفی را کنار بگذارید نصیحتمان را جدیتر بگیرید. بله شما نباید با خودگوییهای منفی زندگیتان را خراب کنید.
مشکلات مانند ویروس در تمام قسمتهای زندگی شما در حال انتشار هستند و شما حس میکنید توان مثبت اندیشی ندارید؟ آرام باشید و آنها را لیست کنید. حالا ببینید که پیام این مشکلات چه هستند؟ این مشکلات چه فرصتهایی برای شما ایجاد میکنند؟ آن سویِ این صخره بزرگی که به یک باره از آسمان وسط زندگی شما افتاد، چه چیز خوبی منتظر شماست؟ این مشکل چه پیامی برای شما دارد؟ شاید قرار است این صخره را جابهجا کنید و بعد به خودتان بگویید: (فکر نمیکردم آنقدر قوی باشی.) شاید قرار است استعدادی را از اعماق وجودتان بیرون بکشد. شاید قرار است شما را برای روزهای سختتری آماده کند که بعد از آن موفقیتهای بزرگتری منتظرتان هستند.
خبر بد این است که مشکلات همیشه وجود دارند و قرار نیست با رفع یک مشکل بزرگ دنیا به شما تضمین دهد که برای همیشه در رفاه زندگی خواهید کرد، خبر خوب هم این است که هر جایی بوی مشکلات به مشامتان خورد باید به دنبال فرصتهای بکری که در دل آن هستند باشید. برای داشتن چیزهای خوب، باید جرات مواجه با روزهای بد، چیزهای بد و آدمهای بد را داشته باشید. بعد از چالشها، زندگی و خود واقعیتان را ملاقات میکنید. اشتیاقتان را از دست ندهید. آنقدر به این دیوار بکوبید تا بتوانید دیوار را سوراخ کنید و آن سوی دیوار را ببینید و در نهایت مراقب حرفهایی که به خودتان میزنید و همچنین تاثیر آنها روی ناخودآگاهتان باشید.