پشت هر مهاجرت یک دلیل شخصی هست که به اندازه تعداد مهاجران دنیا، این دلیل متفاوت است. یکی برای تحصیل، یکی برای تجارت و کار، دیگری برای آینده فرزند و… این دلایل ما را مُجاب به ترک سرزمین مادریمان کرده و ما یکباره تکهای کنده شده از مادر شدیم. اما در برابر همه مهاجران، تنها یک شانس برای دوباره متولد شدن هست؛ این بار به اختیار و با اراده. مهاجرت یک امتیاز و حتی شاید یک موهبت است. برای دوباره دیدن و دوباره بودن. این بار با کولهباری از تجربه و با درک بیشتر و آگاهی. زندگی فرصتی را در اختیار من و شما قرار داده برای اصلاح، برای بهتر شدن. برای از نو روییدن و دوباره رشد کردن، اما این بار من و شما داستانی از قبل با خود داریم که از آن درسهای زیادی گرفتهایم. این بار این شانس را داریم تا در دام اشتباهات جدید بیفتیم و نه تکرار آنچه که اشتباه کردیم.
با مهاجرت، کائنات، درهای جدیدی را به روی ما باز میکنند که تا به حال از وجودشان بیخبر بودیم. امکانات و مصایب جدید همزمان با ریشه دواندن در زمین تازه. ما این موهبت را داریم که از نو بسازیم. یا بهبود ببخشیم و یا حتی جایگزین کنیم؛ اشتباه را با امتیاز، روزمرگی را با پویایی، غلط را با درست، زشت را با زیبا، ندانستن را با آگاهی و رکود را با زندگی .
ما در جایی هستیم که بسیاری از عادات و رسوم و تعارفات دست و پا گیر خانواده و طایفه، محلی برای اجرا ندارند. هر کدام از ما در جایگاهی هستیم که با کمی اراده میتوانیم روند جدید و راحت آسودگی خیال را به خود هدیه بدهیم، بدون ترس از حرفها و قضاوتها وپچ پچههای آشنایان قدیمی.
ما مهاجرت کردیم برای هر چیزی که به دنبالش بودیم از نوع بهتر.
پس چرا از خودمان شروع نکنیم؟
چرا یک «خودِ بهتر» را اول نسازیم؟
چرا چالههای ذهنیمان را از شوق نو شدن پر نکنیم؟
ما آدمهایی بودهایم که گاهی از چیزهایی در خودمان به تنگ آمدیم. شاید کارهایی کردیم که دوستشان نداشتیم. شاید ارتباطاتی داشتیم از سر اجبار و حرف و حدیث. شایدچاق بودیم و تنبل. شاید با خانههایی پر از ویترین کریستال و مهمانیهایی به غایت پرزحمت. خانههای بزرگ و ماشینهای پرمصرف و آشنایان دوست نداشتنی. شاید غذاهای یکنواخت و مدل موهای کسل کننده و…
اما حالا، فرصتی پیدا شده تا درباره خودمان بیشتر فکر کنیم. بیشتر بدانیم که کجاها را خطا رفتیم. بیشتر با خودمان تنها باشیم و آگاهتر به جلو برویم. همه انسانها اشتباه میکنند. اما تکرار اشتباه، همانجاییست که نباید بیخیال گذشت. از این فرصت استفاده کنیم. همه ما جمعی از خوبیها و شرارتها را در درونمان داریم. تصمیم بگیریم کفه ترازوی خوبیها را سنگینتر کنیم. مگر هدف از خلقت ما کمی بهتر از دیروز بودن نیست؟
اول به خود حقیقیمان و به رفتارهایی که میخواهیم تصحیح کنیم خوب فکر کنیم. بیشتر بخوانیم و بیشتر ببینیم. هدفهای کوتاه مدت و قابل دسترسی برای خودمان ایجاد کنیم و راههای رسیدن به هدف را پیدا کنیم. قدم اول را نه فردا بلکه همین امروز و در این لحظه برداریم.
قبل از شروع هر رابطه و هر کاری از خودمان سوال کنیم : «چرا؟»
چرا اینکار را شروع کنم؟ چرا با فلان آدم ارتباط داشته باشم؟ چرا خانه فلان متری بگیرم؟ چرا قاطع حرف نزنم؟ چرا دنبال راههای قانونی نباشم؟ چرا دروغ بگویم؟ و هزاران چرا که در زندگی مختص شخص خود ماست.
از شروع نترسیم. اولین قدم شاید لرزان باشد اما شروع یک راه است. از اینکه به اندازه نیازمان خرید و استفاده کنیم؛ از اینکه لباسی را بپوشیم که خودمان دوستش داریم، از اینکه رنگ موهایمان نُقل دهن دیگران باشد ؛ از خانه بدون مبلهای سلطنتی، از خندههای بلند و دوستیهای از ته دل، از کادوهای ارزان و قشنگ؛ نترسیم از راست گفتن، از خوشحال بودن، از خودمان بودن.
مگر چندبار به دنیا میآییم؟ این زندگی به ما بخشیده شده و ما جزو معدود افراد خوش شانس دنیا هستیم برای دوباره متولد شدن. از فرصت استفاده کنیم. از مهاجرت استفاده کنیم. دوباره متولد بشویم. این بار با اختیار و به دلخواه، گیریم با کمی سختی اما بدون درد.
بانویی را میشناسم که در زمان مهاجرت به سوئد، 50 سال داشت. بازنشسته آموزش و پرورش بود. همسر یک پزشک اطفال که به خاطر تنها فرزندشان مهاجرت کردند. یک سال بعد از مهاجرت، بانو وارد دانشگاه در رشته ارتباطات شد و همسرشان هم دوره تکمیلی روانپزشکی کودکان را گذراندند.حالا سالهاست که آن بانو، در گروههای داوطلبانه و خیریه کمک به پناهندگان میکند و همسرش طبابت.
از این دست مهاجران در دنیا بسیار هستند که از جایی تصمیم به تغییر گرفتند. برای اینکه رو به جلو حرکت کنیم فقط یک مانع وجود دارد، آن هم مرگ است. تا وقتی زنده هستیم و نفس میکشیم باید رو به جلو حرکت کنیم. زندگی کاغذ سفیدی است که در اختیار ما قرار داده شده. کاغذ به تنهایی خالی است. این ما هستیم که قصهها را مینویسیم. قصهها را با اراده و آگاهی با شادی و عشق به دنیا و با تکامل هر روزه بنویسیم.
سخت نیست
از قدمهای کوچک شروع کنیم …
هر هفته یک قدم کوچک، اما بدانیم که چه میکنیم و به کجا
میخواهیم برسیم.
میلاد اختری
مشاور و روانشناس / داستان نویس
عالی
دیدگاه ها غیرفعال هستند